فریاد بیصدا: وقتی حیوانآزاری زنگ خطر خشونت انسانی است؛ آیا درمانگر باید آن را گزارش کند؟

تصور کنید رواندرمانگری هستید که مراجعتان در جلسه مشاوره اعتراف می کند سگش را آنقدر لگد زده تا ساکت شود. هرچند شما در برابر قانون رازداری درمانی مسئول هستید، اما در دلتان نمیتوانید رنج آن حیوان را نادیده بگیرید.
اینجاست که درمانگران بین دو وظیفه انسانی و قانونی گرفتار می شوند: حفظ حریم خصوصی مراجع یا جلوگیری از آسیب بیشتر به حیوان زبان بسته. در حالی که افشای خشونت علیه کودکان مستلزم گزارش اجباری است، قوانین فعلی در مورد حیوانآزاری چنین اجازهای نمیدهند.
این خلأ قانونی باعث آسیب روانی به درمانگران میشود، زیرا آنها شاهد چیزی خلاف ارزشهای درونی خود هستند اما نمیتوانند مانع آن شوند. درمانگرانی که در برابر اعتراف به خشونت علیه حیوانات سکوت میکنند، ممکن است دچار احساس گناه، افسردگی و نارضایتی شغلی شوند.
از سوی دیگر، حیوانآزاری را نباید رفتاری جدا از دیگر اشکال خشونت دانست. پژوهشها نشان میدهند افرادی که به حیوانات آزار میرسانند، معمولاً سابقه رفتارهای خشونتآمیز علیه انسانها نیز دارند. مطالعهای در ماساچوست در سال 1997 نشان داد 70 درصد از متهمان حیوانآزاری، در گذشته مرتکب جرایمی چون قتل و خشونت خانوادگی شدهاند. همینطور، آزار حیوانات در کودکی با اختلال شخصیت ضداجتماعی در بزرگسالی مرتبط است.
با توجه به این ارتباط قوی، برخی فعالان خواستار بازنگری در اصل رازداری در رواندرمانی شدهاند. اگر حیوانآزاری نشانه اولیه خشونت انسانی است، چرا باید درمانگر از گزارش آن منع شود؟ سازمانهایی مانند National Link Coalition در حال آموزش جهانی متخصصان هستند تا پیوند میان خشونت علیه حیوانات، کودکآزاری، خشونت خانگی و سالمندآزاری را بهتر درک کنند.
در نهایت، اصلاح قوانین رازداری به نفع همگان است،برای حفظ جان حیوانات، سلامت روان درمانگران، و جلوگیری از خشونت بیشتر در جامعه. شاید وقت آن رسیده که رازداری حرفهای با مسئولیتپذیری اجتماعی همراستا شود.