مقالاتمقالات اجتماعی

واقعیتی که کمتر دیده می‌شود: فقیران شاغل در کانادا

به قلم جنی گان: صبح شنبه است و درست قبل از طلوع خورشید از خواب بیدار می‌شوم. سگ لابرادور مشکی‌ام، شلبی، دمش را به آرامی به زمین می‌کوبد و منتظر است تا با او بیرون بروم. پایم به میز چوبی شش‌ضلعی‌ای می‌خورد که چند روز پیش رایگان از کنار خیابان برداشته‌ام. اگر بتوانم پول رنگ بخرم، آن میز را سنباده می‌زنم و شاید بفروشم. در حیاط کوچک سوئیت زیرزمینی‌ام در ویکتوریا، آرزو دارم لوبیا، گوجه و توت‌فرنگی بکارم، اما حتی پول خرید خاک را ندارم. خاکی که برای من در بودجه جایی ندارد و این آرزوها همیشه در ذهنم می‌چرخند اما عملی نمی‌شوند.

درآمد ماهیانه‌ام حدود ۲۸۰۰ دلار است که تقریباً همه‌اش خرج اجاره، بیمه، بنزین، خوراک و بدهی‌های قبلی می‌شود. کارم ترکیبی از پروژه‌های موقت در حوزه مدیریت بحران، کارآگاه خصوصی، نویسندگی و فضای سبز است. هیچ‌کدام امنیت شغلی یا بیمه درمانی ندارند و همیشه باید نگران فردا باشم. گاهی حتی نمی‌توانم سهم خودم را برای یک مهمانی ساده تامین کنم و مجبورم وانمود کنم مشکلی پیش آمده و نروم.

در ظاهر شبیه طبقه متوسط به نظر می‌رسم؛ ماشین دارم، هرچند قدیمی و پر از چراغ‌های هشدار است. وسایلم بیشترشان دست‌دوم‌اند اما کیفیت قابل قبولی دارند. سعی می‌کنم کسی متوجه مشکلات مالی‌ام نشود و وقتی سوال‌های کنجکاوانه می‌پرسند، از طفره رفتن استفاده می‌کنم. به دوستانم و خانواده‌ام نمی‌گویم چقدر سختی می‌کشم، چون نمی‌خواهم نگران‌شان کنم یا مورد قضاوت قرار بگیرم.

در جامعه‌ای که جایگاه اجتماعی را با عنوان شغلی می‌سنجند، من با وجود تلاش زیاد، زیر خط فقر هستم. فقری پنهان که بسیاری درباره‌اش حرف نمی‌زنند. رسمی ۱۰ درصد کانادایی‌ها فقیر محسوب می‌شوند، اما اگر معیار کیفیت زندگی باشد، حدود ۲۵ درصد در فقرند یعنی ۱۰ میلیون نفر. هرگز فکر نمی‌کردم روزی من هم جزو آن‌ها باشم. اما واقعیت این است که فقر فقط کمبود پول نیست؛ کمبود امید، امنیت و آرامش را هم شامل می‌شود. زندگی‌ام پر از تضاد و تلاش بی‌پایان است، در حالی که ظاهرا همه چیز خوب است.

 

 

منبع خبــــــر

 

 


نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا

Adblock را متوقف کنید

بخشی از درآمد سایت با تبلیغات تامین می شود لطفا با غیر فعال کردن ad blocker از ما حمایت کنید