نشانههای ناراحتکننده که والدینت آنطور که نیاز داشتی، دوستت نداشتند

عشق همیشه آنطور که کودک به آن نیاز دارد، ابراز نمیشود. گاهی والدین فکر میکنند فقط با تأمین مادیات یا حضور فیزیکی، وظیفهشان را انجام دادهاند، اما واقعیت این است که نبود عشق عاطفی و بیتوجهی احساسی میتواند تا بزرگسالی در روان انسان باقی بماند.
همه ما در مقطعی از زندگی، چالشهایی با خانواده داشتهایم، اما اگر رفتاری که در خانه میدیدی باعث شد در عمق وجودت احساس کنی که واقعاً دوست داشته نمیشوی یا برایشان اهمیتی نداری، تو تنها نیستی. این حس میتواند یکی از زخمهای عاطفی عمیق باشد، مخصوصاً اگر در کودکی نادیده گرفته شده باشی.
اگر بارها با خودت فکر کردهای که شاید “دوستداشتنی” نیستی یا “کافی” نیستی، شاید واقعیت این باشد که والدینت به دلایل شخصی، ذهنی یا روانی، نتوانستهاند عشقی را که نیاز داشتی، به تو بدهند.
در اینجا، ۱۱ نشانه ناراحتکننده را میخوانی که از دید روانشناسی میتواند نشاندهنده این باشد که در کودکی عشق کافی دریافت نکردهای:
- نسبت به رنج و ناراحتیات بیتفاوت بودند
هر زمان که ناراحت یا بیمار بودی، توجهی نمیکردند. حتی از اینکه به آنها نزدیک شوی، معذب میشدی چون میدانستی نمیخواهند مزاحمشان شوی.
۲. تو را وسیلهای برای اهدافشان میدیدند، نه فرزندشان
احساس میکردی که آنها فقط به موفقیت یا درآمدت در آینده فکر میکنند و دوستداشتنشان مشروط است به اینکه چه کاری برایشان انجام دهی.
۳. هرگز احساساتت برایشان مهم نبود
هیچوقت نپرسیدند امروز چه حسی داری یا چرا ناراحتی. بیتوجهی احساسی یکی از اشکال مهم غفلت است که میتواند باعث کاهش عزتنفس و افزایش اضطراب در کودک شود.
۴. در زندگیات مشارکت نداشتند
روزهای مهم زندگیات مثل جشن تولد، فارغالتحصیلی، یا موفقیتهایت برایشان اهمیتی نداشت و هیچگاه بابت آنها ابراز شادی نکردند.
۵. در فعالیتهای روزمرهات نادیدهات میگرفتند
تو را به چشم یک وظیفه یا مسئولیت میدیدند. شاید لباس و غذا برایت فراهم میکردند، اما با دنیای درونیات ارتباطی نداشتند.
۶. جلوی دیگران تو را تحقیر میکردند
فریاد، تهدید، مسخرهکردن یا کوچکشمردنت در حضور دوستان یا اعضای خانواده نشانههایی از سوءرفتار عاطفیست.
۷. هیچگاه به تو افتخار نکردند
در حالیکه والدین عاشق معمولاً حتی با کوچکترین موفقیت فرزندانشان ذوق میکنند، آنها هیچوقت چیزی درباره تو با افتخار به دیگران نمیگفتند.
۸. زمانی برایت اختصاص نمیدادند
هیچوقت فرصت گفتوگو یا وقتگذرانی با تو را نداشتند. بودن با تو برایشان اولویت نداشت.
۹. افکار و تصمیمهایت را جدی نمیگرفتند
هر نظری که میدادی، نادیده گرفته میشد. احساس میکردی صدایت به جایی نمیرسد.
۱۰. مدام زیر قولهایشان میزدند
وعدههایی که هرگز عملی نمیشدند باعث شد حس کنی بیارزش و نادیدهای. این رفتار باعث بیاعتمادی و بیثباتی روانی در کودک میشود.
۱۱. هیچ مرزی را که تعیین میکردی، رعایت نمیکردند
چه درباره حریم شخصی، چه درباره احساسات، آنها هیچوقت به» نه« گفتن تو احترام نمیگذاشتند.
اگر مدام از خودت میپرسی »آیا واقعاً والدینم دوستم دارند؟«، شاید وقت آن رسیده که به جای سرزنش خود، به دنبال شناخت دقیقتر رابطهات با آنها باشی. ایجاد مرزهای سالم، گفتوگوی مستقیم، و در صورت نیاز، دریافت حمایت حرفهای از مشاور یا رواندرمانگر میتواند اولین قدم برای بهبود رابطهات با خودت و دنیای اطرافت باشد.