رویای گمشده خانهدار شدن: چرا طبقه متوسط کانادا احساس میکند بازی تمام شده است؟

رویای خانهدار شدن که زمانی یک دستاورد طبیعی برای خانوادههای طبقه متوسط بود، امروز برای میلیونها کانادایی به آرزو تبدیل شده است. کاناداییهای با درآمد متوسط دیگر توان ورود به بازار مسکن را ندارند.
در طی 25 سال گذشته، قیمت خانهها بیش از سه برابر شده، اما دستمزدها تقریباً ثابت مانده است. خانهای که در سال 2000 سه برابر درآمد سالانه بود، امروز ده برابر یا بیشتر شده است. حتی معلمان، پرستاران و تکنسینهای ماهر نیز دیگر نمیتوانند در محلههایی که در آن بزرگ شدهاند خانه بخرند.
پسانداز برای پیشپرداخت نیز تقریباً غیرممکن شده است. برای خانهای 700 هزار دلاری، 45 هزار دلار نقد لازم است، اما اجارههای بالای 2 هزار دلار در ماه فرصت پسانداز را از بسیاری میگیرد. بیش از 40 تا 50 درصد درآمد بسیاری از افراد فقط صرف اجاره میشود، و این چرخه مانع ورود آنها به مالکیت خانه است.
نرخهای بهره بالا فشار را دوچندان کرده و آزمون استرس بانکی باعث میشود حتی خریداران توانمند نیز رد صلاحیت شوند. همزمان کمبود ساختوساز، بهویژه خانههای «میانرده» مانند تاونهاوسها یا آپارتمانهای کمطبقه، رقابت را شدیدتر کرده است. سازندگان نیز بیشتر به سراغ پروژههای لوکس میروند که سود بیشتری دارد.
محلههای مناسب از نظر شغلی، مدارس و حملونقل، قیمتهایی دارند که برای بسیاری غیرقابل دسترس است و مهاجرت به شهرهای ارزانتر به معنای از دست دادن شبکه حمایتی و فرصتهای شغلی است. بدهی دانشجویی، هزینههای زندگی، امتیاز اعتباری پایین و فشار جنگهای پیشنهادی نیز موانع بیشتری ایجاد کردهاند.
از نظر احساسی، نسل جوان احساس میکند شکست خورده است؛ نه بهخاطر بیتلاشی، بلکه بهخاطر سیستمی که با سرعتی غیرقابل کنترل از آنها جلو میزند. در نتیجه، برای بسیاری از جوانان کانادایی، ارثیه اکنون تنها مسیر واقعی برای خانهدار شدن بهنظر میرسد.










