توهم همدلی؛ چرا ChatGPT هرگز دوست واقعی ما نخواهد بود

ChatGPT شاید بتواند مانند انسان حرف بزند، اما هرگز نمیتواند مانند انسان «درک» کند. همانطور که فیلسوف اتریشی لودویگ ویتگنشتاین گفته بود: اگر شیر میتوانست سخن بگوید، ما حرفش را نمیفهمیدیم. این جمله بهخوبی وضعیت ChatGPT را توصیف میکند؛ مدلی زبانی که زبان ما را آموخته، اما از دنیای درونی ما هیچ نمیداند. آنچه میان ما و این ماشین فاصله میاندازد، نبود تجربه، احساس و درک واقعی از زندگی است.
با وجود این ناتوانی بنیادین، میلیونها نفر در سراسر جهان با ChatGPT همانطور صحبت میکنند که با یک دوست نزدیک یا درمانگر. طبق گزارش جدید شرکت OpenAI، حدود 0.07 درصد از کاربران در گفتوگوهای خود نشانههایی از بحران روانی یا حالات مانیا و روانپریشی بروز میدهند. شاید این رقم اندک بهنظر برسد، اما وقتی بدانیم بیش از 800 میلیون نفر هر هفته از این چتبات استفاده میکنند، متوجه میشویم که صحبت از صدها هزار انسان آسیبپذیر است. افزون بر این، هزاران نفر دیگر در سکوت، احساسات خود را با مدلی به اشتراک میگذارند که توان فهم هیچیک از آنها را ندارد.
ChatGPT در ظاهر شنوندهای صبور و مهربان است، اما در واقع فقط یک «مقلد زبانی» است؛ موجودی که همواره پاسخهایی آرام، سنجیده و بهظاهر دلسوزانه میدهد، بیآنکه معنای پشت واژهها را درک کند. این ماشین اگر انسان بود، فردی با هوش بالا اما بدون ذرهای هوش هیجانی به شمار میرفت؛ کسی که حرفهای درست میزند، اما چیزی حس نمیکند.
این توهم همدلی، نتیجه سالها فاصله گرفتن انسان از ارتباطات واقعی است. اینترنت و شبکههای اجتماعی پیشتر مرز میان زبان و گوینده را از میان برده بودند، و حالا هوش مصنوعی این جدایی را کامل کرده است. ما به کلماتی دل میبندیم که از دهان هیچ انسانی بیرون نیامدهاند.
فراموش نکنیم که انسان، و فقط انسان، توانایی گریستن، درک درد و تبدیل واژهها به احساس را دارد. این همان رازی است که هیچ ماشینی هرگز به آن راه نخواهد یافت.










