تجربیات زندگی یک زوج مهاجر در کانادا
به قلم لیجیا ناوارو
وقتی ۱۳ سال پیش به همسرم یک شغل در تورنتو پیشنهاد شد، حس کردیم که برنده لاتاری شدهایم.
ما در قلب ایالات متحده زندگی میکردیم، جایی که برخی از مردم به ما به گونهای نگاه میکردند که گویی هرگز زوجهایی از نژادهای مختلف را مشاهده نکردهاند. همچنین، مجله کازموپولیتن در سوپرمارکتها به دلیل محتوای جنجالیاش، با پلاستیک سیاه پوشانده شده بود.
ما مدتها به دنبال مکانی برای زندگی بودیم که از تنوع بیشتری برخوردار باشد و امکان پیادهروی راحتتر و خشونت کمتری را فراهم کند. زندگی در مرکز شهر تورنتو، جایی که میتوانستیم به آسانی پیادهروی کنیم یا از حمل و نقل عمومی استفاده کنیم و بیش از نیمی از جمعیت آنجا در خارج از کانادا به دنیا آمده بودند، برای ما شبیه یک نسخه کوچکتر و تمیزتر از نیویورک بود. با توجه به وعدههای خدمات بهداشتی کانادا، احساس کردیم که به بهشتی نزدیک دست یافتهایم.
بیش از ده سال از زندگیام در کانادا، به این نتیجه رسیدهام که این کشور نیز دارای نقاط ضعف و مشکلات خاص خود است. با این وجود، عوامل متعددی وجود دارند که باعث میشوند حتی تصور بازگشت به زندگی در ایالات متحده برای من غیرممکن به نظر برسد.
سیستم بهداشت و درمان کانادا با وجود برخی نواقص و چالشها، بهطور کلی از نظر کیفیت خدمات و پوشش بیمهای نسبت به سیستم بهداشت و درمان ایالات متحده، انتخاب بهتری به شمار میآید.
نقاط ضعف سیستم بهداشت و درمان کانادا
اگرچه بیشتر خدمات درمانی در کانادا به صورت رایگان ارائه میشود، اما شهروندان معمولا برای دریافت داروها، خدمات روانی، دندانپزشکی و بینایی باید هزینههای قابل توجهی پرداخت کنند. این موضوع میتواند دسترسی به این خدمات را برای بسیاری از افراد دشوار کند. علاوه بر این، علیرغم وجود پوشش گسترده خدمات پزشکی، مشکلاتی نظیر زمانهای طولانی انتظار برای ملاقات با پزشکان و محدودیت در دسترسی به برخی درمانها وجود دارد که میتواند تجربه بیماران را تحت تاثیر قرار دهد. بهعنوان مثال، بیماران ممکن است برای ملاقات با پزشک عمومی هفتهها منتظر بمانند یا برای دریافت خدمات تخصصی ماهها در صف انتظار بمانند. این وضعیت نه تنها منجر به نارضایتی بیماران میشود بلکه میتواند تاثیرات منفی بر سلامت عمومی جامعه نیز داشته باشد.
نمیتوانم تصور کنم که دوباره بدون سیستم پزشکی اجتماعی زندگی کنم. بارداری من با پیچیدگیهای زیادی همراه بود و در نهایت مجبور به انجام عمل سزارین اضطراری شدم. همچنین، چهار سال پیش به بیماری COVID طولانی مبتلا شدم، اما در تمام این مدت هرگز برای درمان هیچ هزینهای پرداخت نکردم.
زمانی که در ایالات متحده زندگی میکردم و در کالیفرنیا مشغول به کار در حوزه بهداشت عمومی بودم، به خانوادههای بیبیمه کمک میکردم تا بتوانند به خدمات درمانی دسترسی پیدا کنند. بهطور مستقیم شاهد بودم که هزینه های پزشکی چگونه میتواند زندگی افراد را تحت تاثیر قرار دهد و آن را دچار بحران کند. همچنین، در یک دوره کوتاه از بیست سالگیام، پیش از اجرایی شدن قانون مراقبت مقرون به صرفه، بدون بیمه درمانی در کالیفرنیا زندگی میکردم و همواره از آسیب دیدن و مواجهه با صورتحسابهای سنگین بیمارستانی بسیار نگران بودم.
سفر به کانادا ممکن است هزینهبر باشد، اما ما راهکارهایی برای مدیریت این هزینهها پیدا کردهایم. به دلیل قوانین فدرال، پروازهای داخلی در کانادا معمولا نسبت به پروازهای به ایالات متحده گرانتر هستند. با این حال، ما با برنامهریزی دقیق سفرهای کاری و دیدار با دوستان توانستهایم هزینهها را کنترل کنیم.
یکی از جنبههای مورد علاقه ما در زندگی در کانادا، زیباییهای طبیعی این کشور است. ما به نقاط مختلف کانادا سفر کردهایم، اما به ویژه به کوههای لورنتین در کبک و جنگلهای انتاریو علاقهمندیم. همچنین ماهها را در ناحیه زیر قطبی یوکان گذراندهایم و در این مدت شاهد خرسهای گریزلی، لینکس، گوزنهای شمالی و تعداد زیادی کلاغ بودهایم. مناظر بکر و زیبای این مناطق به قدری شگفتانگیز بودهاند که هرگز تصور نمیکردیم وجود داشته باشند.
ما به تنوع فرهنگی در شهر تورنتو بسیار علاقهمندیم، اما متاسفانه تجربیات نژادپرستی نیز داشتهایم. من و همسرم از طریق شرکت در گروههای اجتماعی و کلاسهای والد و نوزاد، توانستهایم دوستان خوبی از میان دیگر والدین مهاجر پیدا کنیم. این دوستان از کشورهای مختلفی مانند نیجریه، روسیه، پاکستان، مکزیک، چین و پرو هستند.
زندگی در چنین محیط جهانی برای فرزند ما که در کانادا به دنیا آمده و در یک مدرسه عمومی فرانسوی به سه زبان تسلط دارد، کاملا طبیعی و عادی است. با این حال، علیرغم اینکه کانادا از سال 1971 سیاست چندفرهنگی رسمی را اتخاذ کرده است، مهاجران و افراد رنگینپوست همیشه به خوبی پذیرفته نمیشوند. همسر آفرو-لاتینوی من به طور مکرر از تجربیات نژادپرستی که در کانادا با آن مواجه شده است، ابراز ناراحتی میکند. او معتقد است که این نوع نژادپرستی برای او آسیب بیشتری نسبت به نژادپرستیای که در ایالات متحده تجربه کرده، به همراه داشته است.
به عنوان مثال، او پس از چندین بار نزدیک شدن به تصادف با اتومبیلها، تصمیم به فروش دوچرخهاش گرفت. یکی از رانندگان در این شرایط به او گفت که از جاده خارج شود و سپس با الفاظ توهینآمیز او را مورد خطاب قرار داد.
علاوه بر این، زمانی که او وسایل کودکان را که در مارکت فروخته بود، به درب خانهها میبرد، مردم او را تعقیب کرده و سوالاتی از او میپرسیدند، به گونهای که گویی دزد است.
همچنین، هنگامی که ده سال پیش اجازه کارش را در مرز دوباره تمدید کردیم، یکی از مقامات مهاجرت سوالات دشواری از او پرسید و گفت: “آیا نمیتوانستند یک کانادایی برای این شغل پیدا کنند؟”
به دلیل این تجربیات ناخوشایند، شوهرم احساس کرده است که باید بیشتر با جوامع مختلف BIPOC در کانادا ارتباط برقرار کند.
پس از اینکه به اینجا نقلمکان کردیم، او با انجام آزمایش ژنتیکی متوجه شد که از نژاد بومیان کارائیب است. این کشف به یکی از جنبههای بسیار مهم تجربه ما به عنوان یک خانواده تبدیل شده و ما را ترغیب کرده تا درباره تاریخ، زندگی و آموزههای مردم بومی اطلاعات بیشتری کسب کنیم. ما این موضوع را به عنوان یکی از مسئولیتهای خود به عنوان ساکنان جدید در نظر میگیریم.
من زندگی در کانادا را بر زندگی در ایالات متحده ترجیح میدهم و هر چه بیشتر در اینجا میمانم، احساس میکنم که هنگام سفر به ایالات متحده، کمتر به آنجا تعلق دارم. خانواده من شامل هویتهای مختلف حاشیهای است؛ افرادی از جامعه LGBTQ، افراد دارای معلولیت، مهاجران و BIPOC که در ایالات متحده تحت فشار هستند. توانایی زندگی و شکوفایی در خارج از ایالات متحده، به همراه دسترسی به مراقبتهای بهداشتی رایگان، باعث شده است که احساس گناه نجاتیافتهای را بابت لذت بردن از این ثبات تجربه کنم.
زندگی در کانادا با چالشهای متعددی همراه است که به ویژه برای من به عنوان یک والد نگرانکننده است. یکی از بزرگترین نگرانیهایم هزینههای بالای مسکن است که ناشی از سرمایهگذاریهای خارجی و سیاستهای دولتی میباشد. این موضوع باعث شده که نگران آینده فرزندانم باشم، به خصوص اینکه آیا آنها قادر خواهند بود در آینده اجاره بپردازند یا حتی خانهای خریداری کنند.
علاوه بر این، به دلیل ناتوانیام، نمیتوانم به صورت تماموقت کار کنم. این موضوع موجب نگرانیام از این است که اگر روزی از حمایت مالی همسرم محروم شوم، نمیتوانم به تنهایی از مزایای محدود ناتوانی استان خود استفاده کنم یا با آن زندگی را ادامه دهم.
در نهایت، این وضعیت نیازمند ایجاد تعادل است. من همواره به رویدادهای اجتماعی و سیاسی ایالات متحده توجه خواهم داشت، حتی زمانی که به عنوان یک شهروند کانادایی شناخته شوم. اما به خاطر امنیت و سلامت خانوادهام، هیچ گزینهای برای بازگشت به گذشته وجود ندارد.