از “مذاکرهگر باهوش” تا نخستوزیر بیتوافق: سقوط مارک کارنی

یادداشت هفته به قلم: شاکه آیوازیان – مارک کارنی، نخستوزیر کنونی کانادا، روزی وارد صحنه سیاسی شد که بسیاری او را ناجی روابط بینالمللی و اقتصاد متزلزل کشور میدانستند. مردی که در گذشته با افتخار در بانک مرکزی کانادا و سپس در انگلستان حضور داشت و با اعتبار جهانی خود وارد رقابت رهبری حزب لیبرال شد، وعده داد که میتواند با دونالد ترامپ مذاکره کند، توافق بگیرد و منافع کانادا را در برابر یکی از بیثباتترین دولتهای آمریکا حفظ کند. اما اکنون، پس از گذشت ماهها از آغاز نخستوزیریاش، واقعیتهای تلختری از آنچه وعده داده شده بود نمایان شده است.
سکوت در واشنگتن؛ نشانه شکست؟
در روزی که قرار بود توافق تجاری با ایالات متحده نهایی شود، نهتنها خبری از توافق نبود، بلکه تیم مذاکرهکننده کانادا، بهجای ادامه مذاکرات، واشنگتن را ترک کرد و به منکتون بازگشت. حتی تماسهای تلفنی مارک کارنی با دونالد ترامپ بیپاسخ ماند؛ وضعیتی تحقیرآمیز برای نخستوزیری که خود را «مذاکرهکنندهای حرفهای» معرفی کرده بود. او پیش از این مدعی بود که ترامپ را میشناسد و میداند چگونه با او توافق کند. حال، نهتنها توافقی در کار نیست، بلکه مقامات آمریکایی حاضر به ملاقات با فرستادگان کانادا هم نیستند.
در همین حال، اروپا، بریتانیا و حتی ژاپن با ترامپ به توافقاتی رسیدهاند که شامل میلیاردها دلار سرمایهگذاری و خرید انرژی میشود؛ توافقاتی که کانادا، با وجود منابع طبیعی گستردهاش، از آن محروم مانده است. ترامپ حتی در کنفرانس خبری اجلاس G7 وعده داد که توافق با کانادا ممکن است «همین امروز» انجام شود، اما نهتنها در آن روز بلکه تا امروز نیز هیچ توافقی منعقد نشده است.
کارنی؛ قربانی غرور یا بازی خورده؟
منتقدان میگویند کارنی بیش از حد به دانش، سابقه و وجهه بینالمللی خود تکیه کرد و به واقعیتهای سیاسی دوران ترامپ بیتوجه ماند. در شرایطی که رهبران سایر کشورها با واقعگرایی و گاه با مصالحههای دشوار، منافع کشورشان را حفظ کردند، کارنی و تیمش با تصور توانایی “مهار ترامپ” وارد مذاکره شدند. اما ترامپ، همانطور که رفتار با دیگران نیز نشان داده، به کسی وفادار نیست و تصمیماتش بیشتر از منطق، از غرایز و منافع شخصی سرچشمه میگیرد.
از سوی دیگر، در یک موقعیت کلیدی که میتوانست مقدمهای بر توافق باشد، وزیر دارایی کارنی، فرانسوا فیلیپ شامپاین، بهجای شنیدن پیام آمریکاییها، ظاهراً در جلسهای با مقامات واشنگتن به آنان درس میداد و باعث سردرگمی مذاکرات شد. چنین رفتاری، نهتنها اعتمادسازی نکرد، بلکه وضعیت را پیچیدهتر کرد.
آیا ایستادگی به معنای شکست است؟
در طرف دیگر این تحلیل، برخی از ناظران از جمله کِلی مکفارلند در دفاع از کارنی استدلال میکنند که ایستادگی بر اصول، حتی اگر هزینهساز باشد، به معنای شکست نیست. آنها معتقدند که ترامپ نه به دلیل ضعف کارنی، بلکه به خاطر ذات سلطهجوی خود، تلاش دارد سیاست خارجی کانادا را نیز در کنار اقتصادش کنترل کند. بهویژه زمانی که ترامپ در واکنش به تصمیم کانادا برای بهرسمیت شناختن فلسطین، تهدید کرد که این اقدام مذاکرات تجاری را به خطر میاندازد.
کارنی در پاسخ به چنین رفتارهایی، با آرامش و متانت گفت که کانادا باید بر آنچه میتواند کنترل کند تمرکز کند. پیامی که بیشتر به استراتژی “مقاومت محترمانه” شباهت دارد تا تعامل موثر.
نتیجهگیری؛ موفق یا ناکام؟
در نهایت، اگر بخواهیم صادق باشیم، عملکرد مارک کارنی تا به اینجای کار، نمیتواند موفق تلقی شود. اگرچه برخی از دلایل شکست مذاکرات تجاری را باید به حساب غیرقابل پیشبینی بودن دولت ترامپ گذاشت، اما کارنی با وعدهای بسیار بلندپروازانه به قدرت رسید و اکنون نتوانسته حتی یک توافق کوچک از واشنگتن بگیرد.
کاناداییها به مردی رأی دادند که گفت “بلد است با ترامپ مذاکره کند”، نه به کسی که در برابر قلدریهای آمریکا، تنها “نجیبانه سکوت” پیشه کند. شاید گذشت زمان و تغییر در کاخ سفید فرصت بهتری برای مذاکرات فراهم کند، اما تا این لحظه، کارنامه کارنی بیش از آنکه حاوی موفقیت باشد، ترکیبی است از وعدههای محققنشده و فرصتهای از دسترفته است.