داستان زندگی زنی 35 ساله که سال ها از کمردرد رنج می برد

ملیسا آنگل 35 ساله مادر دو فرزند بود که دچار کمردرد شد. درد کمر او به تدریج بدتر می شد تا اینکه آنقدر غیرقابل تحمل شد که دیگر نمی توانست کار کند یا از بچه هایش مراقبت کند. او یک سال با این درد شدید دست و پنجه نرم کرد و هیچ پزشکی نمی توانست دلیل درد او را تشخیص دهد.
ملیسا سال ها در بار کار می کرد، اما در نهایت کسب و کار خود را راه اندازی کرد و در زمینه آرایش عروس و برگزاری مراسم عروسی فعالیت می کرد.
همین امر باعث شد که او در طول روز ساعت ها در حالت ایستاده کار کند و این فشار زیادی را به کمر او وارد می کرد. این شرایط باعث شد که ستون فقرات او به شدت تحت فشار قرار بگیرد و دچار آسیب دیدگی شود.
هر چند مشکل ملیسا رایج بود، اما تشخیص بیماری او بسیار غیرمعمول بود.
ابتدا درد ملیسا از قسمت پایین کمرش آغاز شد. درد او را مجبور کرد که پس از چند هفته به پزشک مراجعه کند. پزشک ملیسا را معاینه کرد و به او گفت تنها یک فشار عضلانی باعث این همه درد شده است. با وجود اینکه ملیسا ساعات کاری خود را کاهش داد و بیشتر می نشست، اما دردش همچنان بیشتر می شد.
این امر باعث شد که پزشک ملیسا را به فیزیوتراپی ارجاع بدهد، اما بعد از چند هفته درمان فیزیوتراپی، درد ملیسا همچنان ادامه داشت. با این تفاوت که درد او بدتر شد و به ناحیه بیشتری از پشت او سرایت کرد. حتی داروهای ضد التهاب مانند ایبوپروفن نیز تاثیر چندانی بر روی ملیسا نداشتند.
ادامه این روند باعث شد که پزشک، رادیوگرافی و ام آر آی را برای ملیسا تجویز کند. نتیجه هر دو حاکی از آرتروز خفیف بود. اما پزشکان به غیر از حساسیت به لمس و ناراحتی خفیف هنگام خم شدن به جلو یا عقب، نتوانستند هیچ مشکل دیگری را در طول معاینه پیدا کنند که شدت علائم ملیسا را توضیح دهد. آرتروز خفیف معمولا ناتوان کننده نیست و اگر تنها این بیماری علت درد ملیسا می بود، باید این درمان ها باعث تسکین درد او می شدند. دکترش که گیج شده بود تصمیم گرفت تزریق استروئید را روی ملیسا امتحان کند که آن هم فایده ای نداشت.
این روند دو سال بعد همچنان ادامه داشت. ملیسا برای اینکه دردش بدتر نشود، از انجام فعالیت هایی که نیاز به تحرک زیاد داشتند اجتناب می کرد. اما همین امر باعث شد که ملیسا درگیر اضافه وزن شود. اضافه وزن و این احساس که نمی تواند زندگی عادی خود را ادامه دهد، کم کم باعث شدند که ملیسا دچار افسردگی و ناامیدی شود.
ملیسا در طول این مدت چند پزشک عوض کرد و همه آنها رویه ناموفق فیزیوتراپی، ایبوپروفن و تزریق استروئید را در پیش گرفتند، بدون اینکه درد ملیسا اندکی تسکین پیدا کند.
کار به جایی رسید که ملیسا فکر می کرد پزشکان تصور می کنند که او فقط برای گرفتن دارو به آنها مراجعه می کند.
البته این تصور چندان هم دور از واقعیت نبود، زیرا یک روز که ملیسا با کلینیک تماس گرفت، با پاسخی مواجه شد که تاثیر بدی بر روی او گذاشت. در آن زمان پرسنل کلینیک در پاسخ به ملیسا، به او گفتند: «آیا دارو به اندازه کافی مصرف نمی کنی؟ دیگر چه می خواهی؟».
ملیسا شش بار توسط پزشکان این کلینیک معاینه شد تا اینکه پرسنل کلینیک باور کردند درد او واقعی است.
اما مشکل فقط کلینیک یا کار درمانی آن نبودند، زیرا ملیسا احساس می کرد که اطرافیان، همکاران و اعضای خانواده او نیز از مشکلاتش به تنگ آمده اند. او معمولا احساس می کرد که دیگران تصور می کنند درد او ذهنی است.
بالاخره علت دردهای ملیسا پیدا شد
ملیسا بالاخره پس از چندین سال رنج جسمی و روحی، پزشکی را پیدا کرد که توانست علت درد او را تشخیص دهد. هر چند درد او به دلیل آسیب جزئی کمر به دلیل خم شدن بیش از حد در طول روز، آغاز شده بود؛ اما این علت درد شدید و ناتوان کننده او نبود. در واقع درد ملیسا فقط یک مشکل عضلانی یا مفصلی نبود، بلکه او به دلیل حساسیت عصبی به چنین مشکلی گرفتار شده بود.
متخصص درد برای ملیسا توضیح داد که آسیب کمر او باعث ایجاد حساسیت عصبی شده است، که به معنی پردازش غیر طبیعی سیگنال های درد در مغز و اعصاب است. این فرآیند باعث تقویت سیگنال های درد می شود و باعث می شود هر حرکت و فعالیتی، آسیب بیشتری به فرد وارد کند.
بعد از اینکه ملیسا متوجه نقش حساسیت در ادراک درد خود شد، توانست بهتر علائم درد خود را مدیریت کند. حال دیگر ملیسا متوجه شده بود که حرکت باعث افزایش درد او نمی شود، به همین دلیل دیگر از تحرک هراسی نداشت، زیرا می توانست آنچه را در بدنش رخ می دهد درک کند.
این بار پزشک روش درمانی ملیسا را تغییر داد و داروهایی را برای او تجویز کرد که بتوانند اعصاب حساس او را آرام کنند. این داروها، سیگنال های درد ناشی از حساسیت و دردهای مربوط به اعصاب را کاهش می دهند. از طرف دیگر ملیسا به یوگا و مدیتیشن روی آورد تا بتواند اعصاب واکنش پذیر خود را آرام کند.
به تدریج ملیسا متوجه شد که استرس باعث تشدید حساسیت و در نتیجه کمر درد او می شود و به همین دلیل تصمیم گرفت راه هایی برای کاهش استرس خود پیدا کند.
بالاخره ملیسا بعد از یک سال درمان بهبود یافت و اکنون زندگی جدیدی را در کنار خانواده خود تجربه می کند.