بنف کانادا ، شهری با جریان شیرین زندگی

به گفته ملیسا نابل: من به بیش از ۵۰ کشور سفر کردهام و در سه قاره زندگی کردهام، اما تنها یک شهر در کانادا هست که دوست دارم بدون لحظهای تردید دوباره به آن بازگردم.
- در دهه ۲۰ زندگیام در بنف، کانادا زندگی میکردم. عاشق این شهر زیبا در آمریکای شمالی شدم و هنوز هم دلم میخواهد به آنجا برگردم.
- مردم آنجا بسیار مهربان بودند و تجربه تغییر فصول برایم شگفتانگیز بود.
- حیات وحش بینظیری داشت و غذاهای کانادایی آنقدر خوشمزه بودند که هنوز هم به یادشان هستم.
وقتی ۲۵ ساله بودم، دوستم از من پرسید که آیا دوست دارم به بنف نقلمکان کنم؟ بدون لحظهای فکر، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم.
چند ماه بعد، از کارم در یک روزنامه استرالیایی استعفا دادم، بیشتر وسایلم را فروختم و سوار هواپیمایی به مقصد کلگری، آلبرتا شدم. دوستم از طریق یک آژانس کاریابی همه مراحل اداری مربوط به ویزا و کار را برایمان انجام داده بود، بنابراین این جابهجایی خیلی راحت و بیدردسر انجام شد.
هنوز هم لحظهای را که در اتوبوسی از کلگری به بنف میرفتم و برای اولین بار رشتهکوههای راکی را میدیدم، فراموش نمیکنم. آن لحظه، آغاز یکی از جادوییترین دورانهای زندگیام بود.
هیچ چیز مثل تماشای تغییر فصول در کنار کوهها و دریاها نیست
یکی از اولین چیزهایی که در کانادا عاشقش شدم، تغییر زیبای فصول بود.
من که در گُلد کُست، کوئینزلند، استرالیا بزرگ شده بودم، هرگز فصلهای واقعی را تجربه نکرده بودم. آنجا معمولا سالانه حدود ۳۰۰ روز آفتابی دارد.
وقتی به بنف رسیدیم، پاییز بود. منظره برگهای طلایی و نارنجی که در پسزمینه کوههای راکی میدرخشیدند، نفسگیر بود.
با کوتاهتر و سردتر شدن روزها، بنف به سرزمین عجایب زمستانی تبدیل شد. اولین بار که برف بارید، من و دوستم با شادی از خانه بیرون دویدیم و مثل دو دختر بچه، زیر دانههای برف رقصیدیم و خندیدیم.
برای کسی که در ساحل و آب و هوای نیمهگرمسیری بزرگ شده بود، این لحظات فوقالعاده خاص بودند.
جشنهای کانادایی، تجربهای فراموشنشدنی
هالووین که نزدیک شد، فهمیدم در استرالیا چه چیزهایی را از دست دادهام.
وقتی بچه بودم، هالووین در محله ما خیلی کمرنگ بود. بچهها به در خانهها میرفتند، اما نه خبری از تزیینات ترسناک بود و نه خیلیها به بچهها شیرینی میدادند.
اما در بنف، هالووین واقعا تماشایی بود! همه لباسهای عجیب و غریب پوشیده بودند، در پارکها آتش روشن کرده بودند، روی چمن خانهها کدوهای تراشیدهشده قرار داشت و همه شهر با دکورهای ترسناک تزیین شده بود.
در عید شکرگزاری، دوستان کاناداییام برایم یک پای کدو تنبل سنتی درست کردند چیزی که تا آن زمان هرگز امتحان نکرده بودم. در تمام فصل، مردم محلی با مهماننوازی گرمشان به من نشان دادند که فرهنگ آمریکای شمالی چقدر زیباست.
کریسمس هم در آنجا حال و هوای خاص خودش را داشت. برفهای سفید، چراغهای درخشان و تزیینات جشن، آن را به یکی از خاطرهانگیزترین کریسمسهای زندگیام تبدیل کرد.
زندگی در بنف برای من چیزی فراتر از یک سفر بود یک ماجراجویی فراموشنشدنی که هنوز هم قلبم را به آنجا میکشاند.
من به بیش از ۵۰ کشور سفر کردهام و در سه قاره زندگی کردهام، اما تنها یک شهر در کانادا هست که دوست دارم بدون لحظهای تردید دوباره به آن بازگردم. در دههی ۲۰ زندگیام در بنف، کانادا زندگی میکردم و عاشق این شهر زیبا در آمریکای شمالی شدم. هنوز هم دلم میخواهد به آنجا برگردم. مردم آنجا بسیار مهربان بودند و تجربهی تغییر فصول برایم شگفتانگیز بود. حیات وحش بینظیری داشت و غذاهای کانادایی آنقدر خوشمزه بودند که هنوز هم به یادشان هستم.
وقتی ۲۵ ساله بودم، دوستم از من پرسید که آیا دوست دارم به بنف نقلمکان کنم؟ بدون لحظهای فکر، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم. چند ماه بعد، از کارم در یک روزنامهی استرالیایی استعفا دادم و سوار هواپیمایی به مقصد کلگری، آلبرتا شدم. دوستم از طریق یک آژانس کاریابی همهی مراحل اداری مربوط به ویزا و کار را برایمان انجام داده بود و این جابهجایی راحت و بیدردسر بود.
هنوز هم لحظهای که در اتوبوسی از کلگری به بنف میرفتم و برای اولین بار رشتهکوههای راکی را میدیدم، فراموش نمیکنم. آن لحظه، آغاز یکی از جادوییترین دورانهای زندگیام بود. هیچ چیز مثل تماشای تغییر فصول در کنار کوهها و دریاها نیست.
در بنف، هالووین واقعاً تماشایی بود. جشنهای کانادایی، پای کدو تنبل و کریسمس در آنجا حالوهوای خاصی داشت. زندگی در بنف برای من ماجراجویی فراموشنشدنی بود که هنوز هم قلبم را به آنجا میکشد.